۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

نفس

فرض کن یهو از تو یه هواپیما پرت شدی وسط اقیانوس و هی می ری پایین و پایین و پایین تر!

اون پایین جذابیت داره! چیزهای جدید می بینی! عالمیه برا خودش! البته اگه به نحوی شرایط زیستیت با اون محیط هماهنگ باشه...

اگه نه اون قضیه جذابیت هنوز هست، اما مشکل اینه که تو رو به ورطه ی نابودی می کشونه...

همین طور که داری پایین و پایین تر می ری یهو به خودت میای و می بینی که من دارم چی کار می کنم؟ من مال این محیط نیستم! من آبشش ندارم اصلا!!!

تقلا هات رو شروع می کنی! کسی که از تو بهت نگاه می کنه، می گه این اوسکول بازیا چیه؟ نونت کمه؟ آبت کمه!؟ شناتو بکن دیگه! 

اما تو حالیته که این نشدنیه، هی خودتو می کوبی این موج اون موج! (در و دیوار نداره که !) تا می رسی سطح آب و هوووووووووپ

سرفه سرفه سرفه

و بعد خنکی اکسیژن که مسیرشو طی می کنه تا ریه ها...

راحتی ریه

آسایش

 

 

امروز در جهت اهمیت دادن به خودم رفتم به گل و گیاها رسیدگی کردم و دقیقا همون نفسه بود!!!

۱ نظر

نکبت!

نکبت دیگه چی می تونه باشه؟

جز اینکه خودمم بدم میاد نوشته هام رو بخونم انقدر که سخیف و رو مخند!

به خودم دلداری می دم که تو همیشه انقدر لجن نبودی پس می تونی نباشی.

اما بعد می گم بود بود تموم شد رفت...

خلاصه که بدجوری سر در گمم.

 

۱ نظر